عاشورای حسینی
ظهر تاسوعا { عا }بسمت شمال حرکت کردیم چون هم سالگرد بابام بود { بابا مجتبی } وهم مامان بزرگ رفته بود اونجا.دو روز اونجا بودیم وشما حسابی اذیت شدی { گلاب بروت و اره ... } هنوزم که دو روزه امدیم هنوز حالت خوب نشده . دخترم نمیدونم چشم میخوری یا انقدر حساس هستی : اگه حساسی وای به حال من و مامان و اگه چشم میخوری بر چشم بد لعنت {البته این مطلب در این وبلاگ مجاز نیست ببخشید دخترم }به هر صورت سفر ما دلچسب نبود ولی یک سیاحت بود "دعا میکنم به علی اصغر امام حسین هیچ بچه ای مریض نباشه " بازم میگم دوست دارم خیلی زیاد.
نویسنده :
مامان و بابا
12:50